و باز هم فردا مهمون دارم

دیگه رسما زانوهام حس نمی کنم

انقدر که امروز کار کردم


و اما امروز یه کار خوب انجام دادم

هنوز یادش می افتم لبخند میزنم

مدیر ساختمان ما یه آقای جوان که زنش هم خیلی جوان و بانمکه

ایشون با صبر زیاد در حد صبر ایوب

تلاش میکن مشکلات و خاله زنک بازی های ساختمان تحمل و رفع کن

واقعا صبر داره ها

مخصوصا که همسایه ها همش پشت سر هم دیگه پیشش بد میگن

ولی خب ایشون ت مداره بروز نمیده

خانوم گرد و تپلش چند ماه پیش دیدم

فکر کنم سه ماه پیش

همیشه در حال خندیدنه خوش اخلاق و ساد و دوست داشتنیه

یه بچه 6 ماهه بقلش بود

اسمش و سنش پرسیدم که اسمش از این

اسم های سخت قدیمی و باستانی بود که توی ذهنم نموند

یه چیزی توی مایه های عرشیان یا اشکانیان نمی دونم والا

خلاصه یک ماه پیش فکر کردم براش عیدی بگیرم

برای این نی نی خوش اخلاق کوچک

یه لباس نوزادی شکل هندوانه براش خریدم کادو کردم گذاشتم توی کشو

تا امروز

که مدیر ساختمون همین آقای جوان اومد در مورد قبض ها حرف زد و رفت

بعد از رفتنش یادم افتاد که ای داد من یادم رفت کادوی این بچه توی کشو مونده

سریع رفتم دم در خونشون

زنگو که زدم خانوم خوشحالش اومد دم در و خودش

گفتم برای کوچولوتون عیدی گرفته بودم جریانی پیش اومد که نشد زودتر عیدیشو بدیم

انقدر این زن و شوهر خوشحال شدن حد نداشت

اصلا فکر نمیکردم یه همچین کادوی کوچولوی ناقابلی کسی خوشحال کن

من چون خودم کادو دادن به بچه ها مخصوصا بچه های خوش اخلاق

خیلی دوست دارم براش عیدی گرفتم

خلاصه کلی تشکر کردن گفتن ایشالله جبران کنیم

ولی عکس العملشون برام جالب بود

خودمم خوشحال شدم



عصر نشستم دارم فکر می کنم باز ای داد بیداد

من هر سال برای اون 18 تا بچه ام دم عید یه چیزی میخریدم

حالا میوه یا یه گونی برنج یا مواد صبحانه بیشتر خوراکی

امسال اصلا یادم رفت براشون بخرم

دارم فکر می کنم میوه بگیرم بهتره یا یه کیسه برنج

برام اهمیت اول مهر بیشتر از عیده

چون بچه ها توی مدرسه خودشون با بقیه مقایسه می کنن

برای همین همیشه اول مهر سعی می کنم مواردی که نیاز دارن بگیرم

نمی دونم عیدی چی بگیرم براشون؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها