من چی می تونم بگم

فقط خیلی غمگینم

خیلی

 

بعد نوشت: وقتی من میگم غمگینم یعنی چی

یعنی از عمق وجودم این حرف میزنم

یعنی دردناکه تیر میکشه

غم یک ماه روی هم جمع شده

 

 

مشکلات مالی که کم نیستن بذارم کنار و حساب نکنم

مشکلات ارتباطی و عاطفی که اطرافیانم دارم در نظر نگیرم

 

یک ماه پیش که یکی از فامیل هامون فوت کرد گفتم راحت شد درد نکشید

دو هفته پیش که گفتن خاله ام رفته نمونه برداری  بهش گفتن غده سرطانیه

یعنی انقدر نمی دونم چی بهش بگم اصلا نمی تونم با سرطان تصورش کنم

چی بگم به دختراش چی بگم کوچیکه خیلی پژمرده میشه

جرات نمیکنم گوشی بردارم بهش بگم سلام

اونم از امشب یکی از اقوام درجه یکم سردرد خوشه ای داره درمان نداره

داروی صرع هم حتی جواب نمیده

از درد فریاد میزد هیچکس هیچکاری نمی تونست بکن

من هیچ غلطی برای کمک به اطرافیانم نمی تونم بکنم

همون طوری که موقع مرگ پدرم نتونستم

می ترسم بمیره

با هزار مدل احساس درگیرم

همه اینا ترکیب میشه

میشه فقط گریه

نه حتی یه کار مفید یه کمک

و خیلی غمگینم

 

 

من چه غلطی می تونم بکنم؟صبر کنم همه اطرافیانم بمیرن

چرا اینجوری چرا انقدر با درد کشیدن می بردتشون

چرا اطرافیانم زجر میکشن

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها